بارون و ترافیک سنگین، شیشه ماشین دادم پایین و هوای تازه بهاری رو با تمام وجود به عمق ریه هام فرستادم، آهنگ شروع کرد به خواندن "یه ستاره آرزو کن برای دستای سردم ...."چشمم افتاد به مرد گلفروش نمیدانی چقدر دلم ضعف کرد برای خریدن تمام گلها و یه دل سیر نگاه کردنشون، اما نبودی که با خنده مرد گلفروش رو صدا کنی و بگی "همشون چند؟"و بعد من از ذوق بغلت کنم و بلند بگم مررررررررسی، اما حیف که تو نبودی و من به ناچار چشمهایم را بستم روی گلها و دوباره گوش به آهنگ سپردم، آخه میدونی خیلی سخته و ظالمانس که آدم برای دلش خودش گل بخرد، اصلا گل را باید کادو گرفت نمیشود که خودت به خودت گل هدیه بدی! !!گلها ذاتا باید از آدمی به آدمی دیگر هدیه داده شود...