به آسمون نگاه میکنه، یه ستاره برای خودش انتخاب میکنه و به اسم خودش صداش میزنه، باهاش حرف میزنه و دائم بهش میگه چیکار کنه و چیکار نکنه و دست آخر تشویقش میکنه، بهش میگم با کی داری حرف میزنی؟میگه ستاره ی خودم، اوم ستارت مگه بلده حرف بزنه؟ نه اما خودم مواظبشم منو میبینی اون بالا؟ نگاه به آسمون میکنم و یه نگاه به صورتش میندازم که چطور محو ستارش شده. میگم آره دارم میبینمت، میگه بال هامو میبینی عمه چقدر قشنگن؟ لبخند میزنم میگم آره فرشته کوچولوی من خیلی بال هات قشنگه .... شروع میکنم به صدا کردنش دستمو میبرم سمت آسمون و میگم امیر علی بیا دستتو بده من، انقدر شیطونی نکن، سریع میاد صورتشو میچسبونه به صورتم.،میگه عمه امیر علی اومد حالا بوسش میکنی؟ !
بوسش میکنم میگم امیر علی ستاره من کوش پس؟نگاه میکنه میگه ستاره من مال تو ...