شبیه آخرین سیگار قبل از ترک

گایا مادر زمین است. گایا در زبان اوستایی یعنی زندگی

۲۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است


میترسم خدا هم به بندگی ام شک کند! وقتی تمام ذهنم را فرا گرفتی ....
  • گایا


زن دوم بودن سخت است، مثل پرنده ای میماند که در قفس اسیر شده است، هم صاحبش عاشقش است و هم اسیرش کرده تا هر زمان که بخواهد با بشگنی پرنده بیچاره شروع به رقص و آواز و شادمانی کند، زن دوم بودن سخت است ـاما سخت تر "عشق دوم" بودن است،مثل باتلاقی است که هر چقدر دست و پا بزند بیشتر فرو میرود، یا بهتر بگویم بین عقل و دل اسیر شده است، "عشق دوم بودن "مثل این است که دو گردنبند دارید و یکی را همیشه بر گردن می آویزید و زیباییش را به همگان نشان میدهید و هر لحظه کنارتان است و دلهره و ترسی ندارید برای از دست دادنش، اما گردنبد دیگر را با وجود علاقه که بهش دارید تو یه جعبه قرمز رنگ میگذارید و بعد میبریدش به زیرزمین خانه همسایه و جعبه قرمز رنگ را داخل گنجه قدیمی که مادربزرگشان به ارث رسیده و سالهاست کسی سمتش نرفته، قرار میدهید. حالا هر روز دلتان برای آن گردنبند مخفی شده تنگ میشود، هر روز که میگذرد بیشتر و بیشتر دلتان برایش تنگ میشود ،اصلا چه شد که از همه کس و همه چیز مخفی اش کردید؟ اما حالا دیگه راهی برای برگشت نیست. عشق دوم هم همین است، شاید روزی جز انتخاب های اول بوده اما چه شد و چرا دوری کردیم ازش معلوم نیست؟هر روز عاشق تر و تشنه تر میشویم اما دیگر راه برگشتی نیست ....

میدانی سخت است که گوشه ی دنجی از قلبت تعلق به کسی داشته باشد که سالها دیوانه وار دوستش داشتی، و حال بخواهی دیگری را به زور تو همان قلب جا بدهی...

  • گایا


چه چیزی شیرین تر از آنکه ،او را فقط و فقط بخاطر خودت بخواهی، بخاطر خودش بخواهی،نه بخاطر هوس و .....

  • گایا


شبیه آخرین سیگار قبل از ترک

آرام آرام دود میشوی, لحظه های آخر دلچسب تر میشوی و دل کندن سخت تر میشود, و دیگر هیچ نمیماند از این رابطه

درست با آخرین سیگار به پایان میرسی ....

  • گایا


چشمهایت را میبندی و آرام لبهایم را میبوسی

آرامش همان لبهای توست وقتی صورتم را نوازش میکند

زندگی همان دستهای مهربانت است وقتی حصاری محکم میشنود بر جسمم

و عشق همان "دوستت دارم "هایی است که هیچ گاه بر زبان نیاوردی

و کابوس باور نبودنت است

  • گایا